حتما برایتان پیش آمده که از خودتان و هر آنچه که در اطرافتان بوده متنفر و بیزار بشوید. در واقع با احتمال نزدیک به یقین این حالات پریشان برای همه ی افراد بشر در طول تاریخ اتفاق می افتد؛ اما راه چاره در این هنگام و در تمام مدت زندگی چیست؟ چگونه باید مسیر درست و راه رسیدن به سعادت را باید از مسیر نادرست و راه انحراف از سعادت، از هم تشخیص داد؟ همه ی ما جواب این سوالات را می دانیم. همه ی ما در ناخودآگاهمان علمی محفوظ و پنهان داریم که جواب همه ی این سوالات در پس زمینه ی این علم قرار گرفته است. اما اینکه این علم چطوری باید از بالقوه به بالفعل بدل گردد بستگی به خود فرد دارد؛ برخی از افراد با دیدن یک سکانس از فیلم، برخی با شنیدن یک جمله از یک کودک یا از یک فیلسوف، برخی با دیدن یک صحنه در خیابان و برخی هم با خواندن یک کتاب می توانند به این علم ناخودآگاه ذهن نظمی بدهند و بهتر بتوانند از این شعور ازلی استفاده کنند. کتاب «تسلیم» بدون شک یکی از بهترین کتاب هایی است که می تواند برای بیشتر افراد جامعه یک جرقه باشد برای بالفعل درآوردن علمی که بهصورت بالقوه در شعور ما ته نشین شده است. کتاب «تسلیم» حکایت پسری ناامید و درعین حال امیدوار به زندگی است. تناقضات فکری و شکست های پی درپی این نوجوان، او را از رسیدن به هدفش ناامید و رنجور کرده است تا اینکه دیدار برنامه ریزی نشده (اما برنامه ریزی شده) با یک پیرمردِ همه چیزدان، طرز فکری او را دگرگون می کند و نیروهای خفته در وجودش را برای همیشه برایش بیدار می کند. «تسلیم» قدرتی است که همه باید از آن بهره ببریم. اسارتی است که کمال آزادی را با خود به همراه دارد. حکایتی است شنیدنی از یک کتاب دوست داشتنی که موضوعاتی همچون فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، متافیزیک و سایر علوم را در قالب داستانی جذاب مطرح می کند.
برشی از متن کتاب:
با تردید پرسیدم: «پس قصر یعنی موفقیت در زندگی؟»
«قصر الزاما به معنای رسیدن به اوج شهرت و ثروت نیست، اما چیز دیگری به انسان می دهد که بسیار از آنها ارزشمندتر است… معنی… زیرا مثل قله ای برای کوهنورد، به رنج ها و سختی ها معنی می دهد و تحمل آنها را آسان و حتی لذت بخش می سازد. قصر به زندگی انسان جهت می دهد، دلیلی برای رفتن! آن هنگام که در مسیرت هستی، از هر گامی که برمی داری لذت می بری، تک تک گام هایت ارزش است، سازندگی است … عبادت است. در این سفر، کار و تفریح و زندگی یکی است. حس اجباری در کار نیست، هر چه هست اشتیاق است.»